جدول جو
جدول جو

معنی نمک شناسی - جستجوی لغت در جدول جو

نمک شناسی
(نَ مَ شِ)
عمل نمک شناس. رعایت حق ولی نعمت. سپاس گزاری. حق گزاری. حق شناسی. وفاداری
لغت نامه دهخدا
نمک شناسی
سپاسگزاریحق شناسی
تصویری از نمک شناسی
تصویر نمک شناسی
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از نمک نشناس
تصویر نمک نشناس
آنکه حقوق نان ونمک را رعایت نکند، نمک به حرام، ناسپاس
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نمک شناس
تصویر نمک شناس
کسی که قدر نان ونمکی را که از دیگران خورده بداند، وفادار، سپاسگزار
فرهنگ فارسی عمید
(سَ شِ)
فن شناختن ترکیبات انواع سموم و تداوی آنها. زهرشناسی. علم سموم. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(نَ شِ)
عمل نبض شناس. رجوع به نبض شناس شود
لغت نامه دهخدا
(نَ شِ)
علم النفس. روانشناسی
لغت نامه دهخدا
(نَ مَ نَ)
نمک ناشناسی. حق ناشناسی
لغت نامه دهخدا
(نَ شِ)
عمل نسج شناس. بافت شناسی. رجوع به بافت شناسی شود
لغت نامه دهخدا
(نِ مَ شِ)
عمل نعمت شناس. رجوع به نعمت شناس شود:
وفاداری کن و نعمت شناسی
که بدفرجامی آرد ناسپاسی.
سعدی
لغت نامه دهخدا
(گِ)
آنکه حق نمک بشناسد. مقابل حق نمک ناشناس. (آنندراج). باوفا. وفادار. سپاس گزار. (ناظم الاطباء). کسی که حق نان و نمکی که خورده ادا کند. حق شناس. (فرهنگ فارسی معین).
- امثال:
سگ نمک شناس به از آدمی ناسپاس
لغت نامه دهخدا
(نَ مَ شِ)
عمل نمک ناشناس. ناحق گزاری. حق ناشناسی. ناسپاسی
لغت نامه دهخدا
نمک ناشناس. ناسپاس. بی وفا
لغت نامه دهخدا
زهر شناسی فن شناختن ترکیبات انواع سموم و تداوی آنها زهر شناسی علم سموم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نمک ناشناسی
تصویر نمک ناشناسی
عدم رعایت حقوق نان و نمک: نمک بحرامی ناسپاسی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نبض شناسی
تصویر نبض شناسی
عمل نبض شناس، معرفت انواع نبض وآن شعبه ای ازطب است
فرهنگ لغت هوشیار
سپاسگزار و وفادار کسی که حق نان و نمکی که خورده ادا کند سپاسگزار حق شناس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نمک نشناسی
تصویر نمک نشناسی
عدم رعایت حقوق نان و نمک: نمک بحرامی ناسپاسی
فرهنگ لغت هوشیار
زنک سخن چین و نمک نشناس با این وصف باز شرم نمیکرد و با او دم از دوستی میزد
فرهنگ لغت هوشیار
((سَ. ش))
جنبه ای از ادبیات که به بررسی و مطالعه در سبک شاعر و یا نویسنده ای معین یا آثار ادبی یک دوره تاریخی می پردازد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نمک شناس
تصویر نمک شناس
((~. ش))
سپاس گزار، وفادار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نمک نشناسی
تصویر نمک نشناسی
((~. نَ))
ناسپاسی
فرهنگ فارسی معین
حق شناس، سپاسدار، سپاسگزار، شاکر، قدردان، قدرشناس، ممنون
متضاد: ناسپاس، نمک نشناس
فرهنگ واژه مترادف متضاد
حق ناشناس، ناسپاس، نمک بحرام
متضاد: حق شناس، سپاسگزار
فرهنگ واژه مترادف متضاد
حق نشناسی، کفران، ناسپاسی، نمک بحرامی
متضاد: حق شناسی
فرهنگ واژه مترادف متضاد